عشق در واژه نمی گنجد معنا نشود
عاشقی با اگر شاید اما نشود
شرط اول قدم انست که مجنون باشی
هر کسی در به در خانه لیلا نشود
دیراگر راه بیفتم به یوسف نرسم
سر بازار که او منتظر ما نشود
لذت عشق به این حس بلا تکلیفیست
لطف شاملم آیا بشود یا نشود
من فقط روبروی گنبد تو خم شده ام
کمرم غیر در خانه تو تا نشود
هر قدر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی جا نشود
بین زوار که باشم کرمت بیشتر است
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
امن تر از حرمت نیست همین بهتر که
کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود
دردهایم به تو نزدیکترم کرده عزیز
حرفم اینست که ی وقت مداوا نشوم
- ۲ نظر
- ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۰۰